♥♥♪♫سنسیز گون لر♫♪♥♥

یه فرصت به من بده که غلط ببوسمت...

و تمام طول سال را جریمه ام کن...

که از روی آن هزار بار تمرین کنم!


نوشته شده در چهار شنبه 19 آذر 1393ساعت 13:20 توسط ♣DaYaN♣|
یه دخترو پسر با هم زندگی می کردن
وضع پسره زیاد خوب نبود
برا همین همیشه کار میکرد تا زنش راحت زندگی کنه
گاهی وقتا حتی شبا هم کار میکرد.
همه کار میکرد.
کارگری فروشندگی حمالی عملگی.

سخت کار میکرد اما حلال.هیچ وقت دست خالی نمیومد خونه.


ادامه مطلب
نوشته شده در چهار شنبه 19 آذر 1393ساعت 13:0 توسط ♣DaYaN♣|

پسر جوانی در کتابخانه از دختری پرسید:

مزاحم نیستم اگه کنارت بشینم...؟

دختر جوان با صدای بلند گفت:

نمیخام یه شب هم با شما بگذرونم...

تمام دانشجویان به پسر که بسیار خجالت زده شده بود نگاه کردند...

پس از چن دقیقه دختر به سمت آن پسر رفت و درکنار میزش به او گفت:

من روانشناسی میخونم و میدونم مردها به چه چیزی فک میکنن...گمون کنم شمارو خجالت زده کردم ، درسته؟!

اینک پسر با صدای بسیار بلند گفت:

200 دلار برای یه شب...!خیلی زیاده!!!

و تمام آنانی که در کتابخانه بودند به دختر نگاهی غیر عادی کردند...

پسر در گوش دختر زمزمه کرد:

من حقوق میخونم و میدونم که چطور شخص بی گناهی رو گناهکار جلوه بدم...!

نوشته شده در چهار شنبه 19 آذر 1393ساعت 12:58 توسط ♣DaYaN♣|

پسر : سلام عزیزم ، چطوری؟

دختر : سلام گلم ، خیلی بد...

پسر : چرا؟ چی شده؟

دختر : باید جدا بشیم...

پسر : چرا؟

دختر : یه خانواده ای من رو پسندیدن واسه پسرشون ، خانواده منم راضین...

الانم باید ازت تشکر کنم بخاطر همه چیز و باید برم خونه ، چون مادر پسره اومده میخواد من رو ببینه...

پسر : اشکات رو پاک کن ، تا بهتر به چشم بیای...

چون مادرم نمیخواد عروسشو غمگین ببینه!

- - - - - - - - - - -

امیدوارم این روز برای همه اتفاق بیفته

نوشته شده در چهار شنبه 19 آذر 1393ساعت 12:46 توسط ♣DaYaN♣|

چند روزی میشه یه صدایی توی گوشم میپیچه

اره یه صدای اشنا  اشناتر از خودم به خودم

صدایی که قبلا خیلی میشنیدم ولی.....

صدایی که باهاش اروم میشم

صدای تو

صدای تو که میگی هنوزم دوستم داری

نوشته شده در چهار شنبه 19 آذر 1393ساعت 12:30 توسط ♣DaYaN♣|

وقتی نمیدونی تو دلت چی میگذره !

وقتی نمیدونی از این دنیای لعنتی چی میخوای!

وقتی قبل از اینکه چیزی رو بخوای اون چیز نابود میشه !

وقتی همه باهات قهرند!

وقتی نفــــــــــــــــــرین شده ای !

چه دلیلی داره که ارزویی داشته باشی؟ چه دلیلی داره چیزی رو دوست داشته باشی ؟ چه دلیلی داره به زندگی ادامه بدی؟

نوشته شده در چهار شنبه 19 آذر 1393ساعت 12:24 توسط ♣DaYaN♣|

از خودم دور میشوم


تا به تو نزدیکتر باشم


این روزها . . .


" خیال "


تنها راه با تو بودن است !

 

 

بغض


دست هایی ست


که از بیم آغـــــوش شدن


توی جیبم محــــکم مشت کرده ام


وقتی عابری که عطر تو را به تن زده


تو نیستی !

نوشته شده در سه شنبه 18 آذر 1393ساعت 18:9 توسط ♣DaYaN♣|

آن روزها که با تو بودن برایم آرزو بود


تمام شد !


امروز با تو بودن


یا نبودن فرقی ندارد...


سیگار باشد یک خیابان و برگهای زرد پاییزی...


من میروم تا دود کنم هستی ام را ....!!!

عاشقانه ها

چگونه بگویم ؟

 

اصلا از چی بگم ؟

 

از این همه تنهایی ؟

 

یا از این مرحم تنهاییم که فقط سیگار شده ؟

 

ولی بدون این مرحم الان جای خالیه تورو واسم پر میکنه .

 

منو درک میکنه . . . . . !

 

همون کارایی که تو هیچوقت نکردی . . . !!!!

نوشته شده در سه شنبه 18 آذر 1393ساعت 18:6 توسط ♣DaYaN♣|


اونایی که از اومدن کسي ذوق زده نميشن ,

یا کسي از کنارشون بره حوصله ندارن نازشو بخرن که برگرده . . . .

اونا آدماي بي احساسي نيستن . . .

اونا بي معرفتو نامرد نيستن . . .

يه زموني يه کسايي وارد زندگيشون شدند که يه سري باوراشونو از بين

بردن . . . . !!!!

نوشته شده در سه شنبه 18 آذر 1393ساعت 15:7 توسط ♣DaYaN♣|

نوشته شده در سه شنبه 18 آذر 1393ساعت 15:5 توسط ♣DaYaN♣|

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد


آخرين مطالب
» <-PostTitle->
Design By : MohammadDesign.IR