♥♥♪♫سنسیز گون لر♫♪♥♥

عکس های عاشقانه تنهایی زیر باران

شب شهر خوابیده از خستگی تا فردا شروع شه بازم زندگی

شبه اما بیدارمو بی قرار دچار عذابی مثه انتظار

چراغ اتاقم تا صبح روشنه یه مشت عکس روی تخت خواب منه

به آهنگی که دوست داری گوش میدم دیگه کم مونده روانی میشم

به دستای کی رفتی عادت کنی آخه با کی میخوای رفاقت کنی

قسم خورده بودی بمونی به پام چجوری میتونی خیانت کنی

شبه من هنوزم پر از خاطرم شبه من چطور از تو باز بگذرم

چطور از پسه تنهایی بر بیام خدایا یه شب خواب راحت میخوام

خدایا یه شب خواب راحت میخوام

نوشته شده در دو شنبه 1 دی 1393ساعت 19:16 توسط ♣DaYaN♣|

عکس های غم انگیز با موضوع تنهایی عاشقانه

تو خیلی خوشبختی که عاشق اونی تو خیلی خوشبختی که اون دوست داره
تا وقتی تو چشمات غمه نمیخنده تا لحظه ای که تو نخوابی بیداره

تو خیلی خوشبختی که عشق من الان کنار تو داره چشاشو می بنده
یه کاری کن هر بار از اینجا رد میشم ببینم آرومه خوشین و میخنده
من عاشقش بودم ولی چون اون می خواست با چشمای گریون سپردمش دستت
تو خیلی خوشبختی از اون شبی که من با گریه تو بارون سپردمش دستت

میخوام مثل چشمات مواظبش باشی بمونی و همراش تا وقتی دنیاشی
برای خوشبختیش بجنگی با سختی تو جای من نیستی تو خیلی خوشبختی

تو خیلی خوشبختی که هرشب و هر روز میتونی تو چشماش ببینی رویاتو
یه کاری کن از هر کسی که پرسیدم چطوره احوالش بگن خوشه با تو

من عاشقش بودم ولی چون اون می خواست
با چشمای گریون سپردمش دستت
تو خیلی خوشبختی از اون شبی که من
با گریه تو بارون سپردمش دستت

 

نوشته شده در دو شنبه 1 دی 1393ساعت 19:4 توسط ♣DaYaN♣|

عکس های غم انگیز با موضوع تنهایی عاشقانه

چشمامو رو هر چیزی که ذهنمو میکشونه سمت تو میبندم

من نه تنها از تو که بعد از تو از تمومه زندگیم دل کندم

من گذشته بودم از هر چیزی که تو رو میخواست ازم دور بکنه

هیچ کسی نمیتونست قلب منو به جدایی از تو مجبور بکنه

حالا تو رفتیو من بیزارم

از خاطراته خیس تو بارون

از هر کسی که مثه تو باشه

از آدمای تویه خیابون

من به تعداد خیابونای شهر خاطره دارم ازت این کم نیست

وای از این دلتنگی وای از این دوری این همه غصه و غم حقم نیست

نوشته شده در دو شنبه 1 دی 1393ساعت 18:58 توسط ♣DaYaN♣|

عکس های غم انگیز با موضوع تنهایی عاشقانهبسوزه عاشقی همون که قلب من به خاطرش شکست
میگفت که عشقمون شده همش هوس نمیدونم چرا یهو چشاشو بست
بسوزه عاشقی که عطر اطلسی رو از دلم پروند منو تا آخر هوایه غم کشوند
با نهایت بیرحمی نموند
نیستی سهم من تو این شبا شده یه هق هقو یه بالش
ولی باز آرزوم اینه که خوش باشی کنارش
تموم خاطراتمون واسه من عشق ماله تو
این روزا دلم همش هوایه گریه داره
با چه خیس شدن ازش دونه دونه عکس های تو
بسوزه عاشقی که سپرده منو به یاد تویه یادگاریه قشنگ از تو موند رویه دلم
ممنونم از این که رفتیو غمت شد حاصلم
نمیره زنگ خنده هات تو این اتاق بی صدا از سرم
از تو هیچی جز همین یدونه عکس برام نموند
رقص قاصدک منو به سمت عطر تو کشوند
همونی که یه دل نه صد عاشق چشاش شدم منو سوزوند
بسوزه عاشقی همون که قلب من به خاطرش شکست
میگفت که عشقمون شده همش هوس نمیدونم چر
ا یهو چشاشو بست
بسوزه عاشقی که عطر اطلسی رو از دلم پروند منو تا آخر هوایه غم کشوند
با نهایت بیرحمی نموند

نوشته شده در دو شنبه 1 دی 1393ساعت 18:36 توسط ♣DaYaN♣|

عکس های غم انگیز با موضوع تنهایی عاشقانه

هوای دلگیرو بغض نفس گیرو غروب پاییزو عشق غم انگیزو

تنهایی راهو من موندمو آه و بازم که بارونو حال پریشونو

بازم که بارونو خاطره هامونو

چه رویاهایی داشتم چه نقشه ها کشیدم

کجای این راه گم شدم که اشتباه رسیدم

ببین کجا رسیدم

حال و روز من خرابه کاش میشد ندم ادامه این روزای بی تو بودنو

هر طرف که پا میذارم یک نشونی از تو دارم میسوزونه یاد تو منو

چطور منو آسون سپردی به فراموشی بعد من بگو با کی هم آغوشی

بعد من بگو با کی هم آغوشی

حقم نبود منی که برای تو ساده میمردم

قسم راستمو روی اسم تو میخوردم , قسم راستمو

حال و روز من خرابه کاش میشد ندم ادامه این روزای بی تو بودنو

هر طرف که پا میذارم یک نشونی از تو دارم میسوزونه یاد تو منو

نوشته شده در دو شنبه 1 دی 1393ساعت 18:30 توسط ♣DaYaN♣|

خودتو بپوشون هوا سرده ها ببین خاطراتت پیله کرده ها

که فقط تورو جلو چشمام میبینم منو نگاه حواست کجا پرته ها

راستی بهتری ببینم شرایطتت خوبه هوای این روزا مطابق شرایطت بوده

ببین منم دیگه واسه تو ندارم دلشوره راستی این رنگ مو چقد بهت میاد توله

نبین این حالمو یه زمانی میخندیدم اگه گیر میدادم از این روزا میترسیدم

که آخر اومد همه چی خراب شد رو سرم به این دیوونه بازیامم هنوز میخندی نه

رگمو زدم یادته گفتی دیوونه نشی یاا گفتم درد داره جاشم میمونه نه زیاد

زدم بفهمی اونروزا چقدر عشقتو داشتم گفتم جای دستامو هیچ وقت به غریبه ندی یاا

الان کجایی پیش کی همش سواله با خودم میگم به یاد کی بیداره

به اونم میگی وقتی میخوابی به من فک کن اونم لمسش میکنه یعنی میذاره

نگو نمیمونم بین ما همه چی سرده دیگه نمیتونم اونروزا برنمیگرده

شاید یادت نمیاد ولی حرفایی که زدی هنوز تو گوشمه که منو دیوونه کرده

نگو نمیمونم بین ما همه چی سرده

دیگه نمیتونم اونروزا برنمیگرده

شاید یادت نمیاد ولی حرفایی که زدی

هنوز تو گوشمه که منو دیوونه کرده

هر کی شنید میگه چه قصه ی دلخراشی گفتی خوب باش نمیخوام تو این بحثا باشیم

خودت کاری کردی همه غمم تو شدی الان بیخیال کنار از ما بهتراشی

پیش دوست و آشنا آبرو نذاشتی بمونه کسی از این رابطه هم چیزی نخواستی چیزی بدونه

گفتم نوکرتم باشه فقط تو غصه نخور دلم دیوونه ی تو بود ولی نخواستی بمونه

دلم گرفته بهم ریخیتیم یه دفعه یادته خواب دیدم مال هم نیستیم یه دفعه

تا صبح اشک میریختیم دیدی تعبیر شد آخر اینقدر گریه کردیم زیر بارون خیس شیم یه دفعه

بگو اونا چی شد کجا رفته حالا همون روزایی رو میگم که هفته هامو

پای پیاده اومدم فقط تورو ببینمت الان کنار اون یکی رو تخت حالا

اینا بده گفتنش خودت میدونی گفتم لااقل پای یه سری حرمتا میمونی

اما نشد آخرش همه حرمتا شکست تو چشاش خیره نشو آخه چجوری میتونی

نگو نمیمونم بین ما همه چی سرده دیگه نمیتونم اونروزا برنمیگرده

شاید یادت نمیاد ولی حرفایی که زدی هنوز تو گوشمه که منو دیوونه کرده

نگو نمیمونم بین ما همه چی سرده

دیگه نمیتونم اونروزا برنمیگرده

شاید یادت نمیاد ولی حرفایی که زدی

هنوز تو گوشمه که منو دیوونه کرده

نوشته شده در دو شنبه 1 دی 1393ساعت 17:38 توسط ♣DaYaN♣|

لالایی اش را من خواندم

روی پای دیگری خوابش برد . . .

84.jpg

نوشته شده در چهار شنبه 19 آذر 1393ساعت 14:42 توسط ♣DaYaN♣|

کمی زود بود

ولی دعایت گرفت مادربزرگ

پیر شدم !!!


92.jpg

نوشته شده در چهار شنبه 19 آذر 1393ساعت 14:22 توسط ♣DaYaN♣|




 عشق آدم را داغ می کند و دوست داشتن آدم را پخته می کند



هر داغی یک روز سرد می شود ، ولی هیچ پخته ای دیگر خام نمی شود . . .


دوستت دارم

*
*
*

دوستت داشتم …


زیاد …


کمش کردی …


کمترش کردی …


بی تفاوت شدم …


لااقل دیگر مرا به نفرت نرسان …


*
*
*
تنهـــایــی یعنـــــی ...

درد ِ دلــــ ــهاتــــ ُ شبـــــا بـــا چشمــــای خیـــس

فقــــط بتونــــی بـهـ بالشــــ ِ زیــــر سـرتـــــ بگــــی !

نوشته شده در چهار شنبه 19 آذر 1393ساعت 14:22 توسط ♣DaYaN♣|

آقايون عزيز!
اون دختري كه...
وقتي سيگار ميذاري رو لبت ، از لبت بر ميداره
وقتي بغض مردونه ميكني ، اخم ميكنه
وقتي بخاطرش دعوا ميكني ، كلي قربون صدقه ات ميره
وقتي غرورت ميشكنه ، با لبخند از اول ميسازتش
وقتي ميترسه ، آروم بهت ميفهمونه
وقتي ماشينت رو ميفروشي ، ميگه بريم پياده روي

رو بايد قاب كني بذاري رو 4 ضلع قلبت...بــــــــــــــــله

نوشته شده در چهار شنبه 19 آذر 1393ساعت 13:21 توسط ♣DaYaN♣|

یه فرصت به من بده که غلط ببوسمت...

و تمام طول سال را جریمه ام کن...

که از روی آن هزار بار تمرین کنم!


نوشته شده در چهار شنبه 19 آذر 1393ساعت 13:20 توسط ♣DaYaN♣|
یه دخترو پسر با هم زندگی می کردن
وضع پسره زیاد خوب نبود
برا همین همیشه کار میکرد تا زنش راحت زندگی کنه
گاهی وقتا حتی شبا هم کار میکرد.
همه کار میکرد.
کارگری فروشندگی حمالی عملگی.

سخت کار میکرد اما حلال.هیچ وقت دست خالی نمیومد خونه.


ادامه مطلب
نوشته شده در چهار شنبه 19 آذر 1393ساعت 13:0 توسط ♣DaYaN♣|

پسر جوانی در کتابخانه از دختری پرسید:

مزاحم نیستم اگه کنارت بشینم...؟

دختر جوان با صدای بلند گفت:

نمیخام یه شب هم با شما بگذرونم...

تمام دانشجویان به پسر که بسیار خجالت زده شده بود نگاه کردند...

پس از چن دقیقه دختر به سمت آن پسر رفت و درکنار میزش به او گفت:

من روانشناسی میخونم و میدونم مردها به چه چیزی فک میکنن...گمون کنم شمارو خجالت زده کردم ، درسته؟!

اینک پسر با صدای بسیار بلند گفت:

200 دلار برای یه شب...!خیلی زیاده!!!

و تمام آنانی که در کتابخانه بودند به دختر نگاهی غیر عادی کردند...

پسر در گوش دختر زمزمه کرد:

من حقوق میخونم و میدونم که چطور شخص بی گناهی رو گناهکار جلوه بدم...!

نوشته شده در چهار شنبه 19 آذر 1393ساعت 12:58 توسط ♣DaYaN♣|

پسر : سلام عزیزم ، چطوری؟

دختر : سلام گلم ، خیلی بد...

پسر : چرا؟ چی شده؟

دختر : باید جدا بشیم...

پسر : چرا؟

دختر : یه خانواده ای من رو پسندیدن واسه پسرشون ، خانواده منم راضین...

الانم باید ازت تشکر کنم بخاطر همه چیز و باید برم خونه ، چون مادر پسره اومده میخواد من رو ببینه...

پسر : اشکات رو پاک کن ، تا بهتر به چشم بیای...

چون مادرم نمیخواد عروسشو غمگین ببینه!

- - - - - - - - - - -

امیدوارم این روز برای همه اتفاق بیفته

نوشته شده در چهار شنبه 19 آذر 1393ساعت 12:46 توسط ♣DaYaN♣|

چند روزی میشه یه صدایی توی گوشم میپیچه

اره یه صدای اشنا  اشناتر از خودم به خودم

صدایی که قبلا خیلی میشنیدم ولی.....

صدایی که باهاش اروم میشم

صدای تو

صدای تو که میگی هنوزم دوستم داری

نوشته شده در چهار شنبه 19 آذر 1393ساعت 12:30 توسط ♣DaYaN♣|

وقتی نمیدونی تو دلت چی میگذره !

وقتی نمیدونی از این دنیای لعنتی چی میخوای!

وقتی قبل از اینکه چیزی رو بخوای اون چیز نابود میشه !

وقتی همه باهات قهرند!

وقتی نفــــــــــــــــــرین شده ای !

چه دلیلی داره که ارزویی داشته باشی؟ چه دلیلی داره چیزی رو دوست داشته باشی ؟ چه دلیلی داره به زندگی ادامه بدی؟

نوشته شده در چهار شنبه 19 آذر 1393ساعت 12:24 توسط ♣DaYaN♣|

از خودم دور میشوم


تا به تو نزدیکتر باشم


این روزها . . .


" خیال "


تنها راه با تو بودن است !

 

 

بغض


دست هایی ست


که از بیم آغـــــوش شدن


توی جیبم محــــکم مشت کرده ام


وقتی عابری که عطر تو را به تن زده


تو نیستی !

نوشته شده در سه شنبه 18 آذر 1393ساعت 18:9 توسط ♣DaYaN♣|

آن روزها که با تو بودن برایم آرزو بود


تمام شد !


امروز با تو بودن


یا نبودن فرقی ندارد...


سیگار باشد یک خیابان و برگهای زرد پاییزی...


من میروم تا دود کنم هستی ام را ....!!!

عاشقانه ها

چگونه بگویم ؟

 

اصلا از چی بگم ؟

 

از این همه تنهایی ؟

 

یا از این مرحم تنهاییم که فقط سیگار شده ؟

 

ولی بدون این مرحم الان جای خالیه تورو واسم پر میکنه .

 

منو درک میکنه . . . . . !

 

همون کارایی که تو هیچوقت نکردی . . . !!!!

نوشته شده در سه شنبه 18 آذر 1393ساعت 18:6 توسط ♣DaYaN♣|


اونایی که از اومدن کسي ذوق زده نميشن ,

یا کسي از کنارشون بره حوصله ندارن نازشو بخرن که برگرده . . . .

اونا آدماي بي احساسي نيستن . . .

اونا بي معرفتو نامرد نيستن . . .

يه زموني يه کسايي وارد زندگيشون شدند که يه سري باوراشونو از بين

بردن . . . . !!!!

نوشته شده در سه شنبه 18 آذر 1393ساعت 15:7 توسط ♣DaYaN♣|

نوشته شده در سه شنبه 18 آذر 1393ساعت 15:5 توسط ♣DaYaN♣|

I praise Allah for sending me you my love

You’ve found your home it’s here with me,

and I’m here with you

Now let me let you know

You’ve opened my heart

I was always thinking that love was wrong

But everything was changed when you came along, oh

And there’s a couple of words I want to say

For the rest of my life, I’ll be with you

I’ll stay by your side, honest and true

Till the end of my time, I’ll be loving you, loving you

For the rest of my life, through days and nights

I’ll thank Allah for opening my eyes

Now and forever I, I’ll be there for you

I know it deep in my heart

I feel so blessed when I think of you

And I ask Allah to bless all we do

You’re my wife, and my friend and my strength

And I pray we’re together in Jannah

Finally now I’ve found my self, I feel so strong

Yes everything was changed when you came along, oh

And there’s a couple of words I want to say

For the rest of my life, I’ll be with you

I’ll stay by your side, honest and true

Till the end of my time, I’ll be loving you, loving you

For the rest of my life, through days and nights

I’ll thank Allah for opening my eyes

Now and forever I, I’ll be there for you

I know it deep in my heart

And now that you’re here, in front of me

I strongly feel love

And I have no doubt, and I’ll sing it loud

And that I will love you eternally

For the rest of my life, I’ll be with you

I’ll stay by your side, honest and true

Till the end of my time, I’ll be loving you, loving you

For the rest of my life, through days and nights

I’ll thank Allah for opening my eyes

Now and forever I, I’ll be there for you

I know it deep in my heart


ترجمه فارسی:
   

Lyrics:

من سپاسگزار خدام که تو رو برای من فرستاد عشقم

تو خونه ی خودتو پیدا کردی، اینجا کنار من

و من اینجا با تو هستم

حالا به من اجازه بده که بزارم بدونی

تو قلب من رو باز کردی

من همیشه فکر میکردم که عشق اشتباهه

ولی همه چیز تغییر کرد وقتی که تو اومدی، اووووو

و دوتا کلمه هست که من میخوام بگم

برای بقیه ی زندگیم، من میخوام با  تو باشم

من میخوام در کناره تو صادق و خالصانه بایستم

تا پایان وقتم (عمرم)، من میخوام عاشقت. باشم عاشق تو

برای بقیه زندگیم، از آغاز تا انتهای روزها و شبها

من میخوام از خدا تشکر کنم برای اینکه چشمان من رو باز کرد

حالا و برای همیشه من، من میخوام در اینجا برای تو باشم

من اینو با تمام وجودم میدونم

من احساس خوشبختی زیادی میکنم وقتی در فکر توام

و از خدا میخوام که ما رو ببخشه

تو زن من و دوست من و نقطه قوت من هستی

و من دعا میکنم که ما تا ابد با همیم

حالا من خودم رو خیلی قوی میدونم (پیدا کردم)

همه چیز تغییر کرد وقتی که تو اومدی, اوووو

و دوتا کلمه هست که من میخوام بگم

برای بقیه ی زندگیم، من میخوام با  تو باشم

من میخوام در کناره تو صادق و خالصانه بایستم

تا آخر عمرم، من میخوام عاشقت. باشم عاشق تو

برای بقیه زندگیم، از آغاز تا انتهای روزها و شبها

من میخوام از خدا تشکر کنم برای اینکه چشمان من رو باز کرد

حالا و برای همیشه من...من میخوام در اینجا برای تو باشم

من میدونم این در اعماق قلبمه حالا که تو اینجا هستی

در مقابل من من شدیدا احساس عاشق بودن میکنم

و من شکی ندارم

و من بلند میخونم که من میخوام تا ابد عاشقت باشم

برای بقیه ی زندگیم

من میخوام با  تو باشم

من میخوام در کناره تو صادق و خالصانه بایستم

تا پایان وقتم (عمرم)

من میخوام عاشقت. باشم عاشق تو

برای بقیه زندگیم

از اغاز تا انتهای روزها و شبها

من میخوام از خدا(الله) تشکر کنم برای اینکه چشمان من رو باز کرد

حالا و برای همیشه من...من میخوام در اینجا برای تو باشم

من میدونم این در اعماق قلبمه...
نوشته شده در سه شنبه 18 آذر 1393ساعت 14:56 توسط ♣DaYaN♣|

یه امشب جایه من باش جایه اونی که چشماش به در خشک شد ولی عشقش نیومدباید کاری کنی اروم بگیرم مرتضی دوست دارم ...روحت شادو یادت گرامی ....ممن از تو یاد  گرفتم تمامه زندگیمو حالا باکی بگم این قصه ی وابستگیمو .........♥دوستـــــــــــــــــــت داریـــــــــــــــــم♥

نوشته شده در یک شنبه 25 آبان 1393ساعت 3:29 توسط ♣DaYaN♣|

دیگــــــــــــــــــــــه نیــــــــــــــست

نوشته شده در یک شنبه 25 آبان 1393ساعت 3:27 توسط ♣DaYaN♣|

یکــــــــــــــی هســـــــــت

نوشته شده در یک شنبه 25 آبان 1393ساعت 3:26 توسط ♣DaYaN♣|


.

باید کسی را پیدا کنم که دوستم داشته باشد ، آنقدر که یکی از این شب های لعنتی آغوشش 

را برای من و یک دنیا خستگیم بگشاید ؛ هیچ نگوید و هیچ نپرسد فقط مرا در آغوش بگیرد بعد 

همانجا بمیرم تا نبینم روزهای آینده را … روزی که دروغ میگوید ، روزی که دیگر دوستم ندارد ، 

روزهایی که دیگر مرا در آغوش نمی گیرد و روزی که عاشق دیگری می شود !
نوشته شده در سه شنبه 11 شهريور 1393ساعت 5:17 توسط ♣DaYaN♣|


شبهام تلــــــــــــ✘ــــــــخ

خنده هام تلــــــــــ✘ـــــــخ

مشروبم  تلــــــــــــ✘ــــــــخ

زندگیم تلــــــــــــــــ✘ــــــــــــخ

میون این همه تلـــــــــــخی دلم تنگ شده واسه شیرینی یه نگاهـــــــــــــــــت لعنتی

نوشته شده در سه شنبه 11 شهريور 1393ساعت 5:15 توسط ♣DaYaN♣|

تاحالا دیدی وقتی یه سگ میره زیرماشین وزخمی میشه؟ به زورخودشو میکشونه اونور جاده... انتظار نداره کسی کمکش کنه وزخم هاشو ببنده.. انتظارنداره کسی یه کاسه اب بزاره جلوش... فقط میخواد بره یه جایی کز کنه وبادردخودش بسازه... بره یه جایی که حداقل کسی بهش سنگ نزنه.. میدونی؟دارم خودمو میرسونم اونور جاده.. نمیخوام کسی بغلم کنه.. نمیخوام کسی حالم رو بپرسه.. یا زخم هامو ببنده.. فقط اون سنگی که تو مشتشون قایم کردن یا بندازن زمین یا همین الان بزنن وبعدش برن!! خیلی خستم.....

نوشته شده در سه شنبه 11 شهريور 1393ساعت 5:0 توسط ♣DaYaN♣|

normal_2726_27-500x312.jpg

خودت را جای من بگذار ...

 

از مسیری که من گذشتم عبور کن ...

 

با غصه ها ...

 

تردید ها ...

 

ترس ها ...

 

درد ها و خنده هایم زندگی کن ...

 

یادت باشد هر کس سر گذشتی دارد ...

 

هرگاه به جای من زندگی کردی

 

ان گاه میتوانی در موردم قضاوت کنی !!!

نوشته شده در دو شنبه 13 مرداد 1393ساعت 2:55 توسط ♣DaYaN♣|



می گویند:


خوش به حالت!


از وقتی که رفته حتی خم به ابرو نیاوردی…!


نمی دانند بعضی دردها


کمر خم می کنند، نه ابرو…

 

نوشته شده در دو شنبه 13 مرداد 1393ساعت 2:55 توسط ♣DaYaN♣|

Naghmehsara (531)

 

روزی میــرسد …


بـــی هیــــچ خَبـــَـــری …

 

بــآ کولـــــه بــــآر تَنهـــآییـَم …


دَر جـآده هـآی بـی انتهــآی ایـن دنیــآی عَجیـــب …


رآه خــــوآهم افتـــــآد …


مَـــن کـــه غَریبـــــم …


چـــه فَــرقی دآرد کجـــآی ایـــن دنیــــآ بـآشـــم …


همــه جــــآی جهــــآن تنهـــــآیی بــــآ مَـــن است…

نوشته شده در دو شنبه 13 مرداد 1393ساعت 2:50 توسط ♣DaYaN♣|



اگر گفتی چگونه می شود مرده ای را زنده کرد ؟


فرض کن من مُرده ام ، حالا بخند

نوشته شده در دو شنبه 13 مرداد 1393ساعت 2:47 توسط ♣DaYaN♣|

Naghmehsara (548)

 

شک کرده بـودم کسی بین ماست !

 

حالا یقین دارم “مـن” بین دو نفر بودم !

 

چقدر تفاوت وجود داشت بین واقعیت و طرز فکر من!

نوشته شده در دو شنبه 13 مرداد 1393ساعت 2:44 توسط ♣DaYaN♣|

Naghmehsara (526)


در پیش چشــم همـه …

 

برای مـن دسـت نیـافتنـی بـودی …

 

حـرفـی نیسـت …

 

امـا بی انصـاف …

 

لااقـل در پیـش چشـم مـن …

 

بـرای همـه دم دستـی نبـاش …

نوشته شده در دو شنبه 13 مرداد 1393ساعت 2:43 توسط ♣DaYaN♣|

Naghmehsara (568)


حــرفت که می شــود …

 

بـا خنــده می گــویم :

 

یـادش بخــیر ، فرامـوشــش کـردم …

 

امــا نمــی داننــد هنــوز هــم …

 

کسی اشتباه تماس می گیرد سست میشوم که نکند تو باشی !

نوشته شده در دو شنبه 13 مرداد 1393ساعت 2:31 توسط ♣DaYaN♣|

گاهی چقدر دلم هوس شیطنت میکند

 

از همان شیطنت هایی که حرف تو پشت بند ان باشد

 

که میگویی :

 

مگه دستم بهت نرسه لبخند

 

نوشته شده در یک شنبه 12 مرداد 1393ساعت 1:14 توسط ♣DaYaN♣|

برای فراموش کردنت

 

هر شب ارزوی الزایمر میکنم

 

خوش بحال تو که وقتی او امد

 

بدون هیچ دردسری

 

فراموشم کردی !

 

نوشته شده در یک شنبه 12 مرداد 1393ساعت 1:13 توسط ♣DaYaN♣|

درد دارد وقتی من

 

عاشقانه هایم را می نویسم

 

دیگران یاد عشقشان می افتند

 

اما تو بی خیالی !

 

نوشته شده در یک شنبه 12 مرداد 1393ساعت 1:12 توسط ♣DaYaN♣|

به سلامتی پسری که گفت :

 

اگه بمونی

 

میشی مادر دخترم

 

اگه بری

 

میشی اسم دخترم !

 

نوشته شده در یک شنبه 12 مرداد 1393ساعت 1:11 توسط ♣DaYaN♣|

تنهايي




دست به صورتم نزن !


می ترسم بیفتد . . .


نقاب خندانی که بر چهره دارم! و بعد . . .

سیل اشک هایم تو را با خود ببرد . . .


و باز من بمانم و تنهایی . . .

نوشته شده در یک شنبه 18 خرداد 1393ساعت 17:11 توسط ♣DaYaN♣|

 

چقدردوست داشتم یک نفرازمن می پرسید

چرانگاه هات آنقدرغمگین است؟

چرالبخندهایت آنقدربی رنگ است؟

اما افسوس         افسوس

هیچ کس نبودهمیشه من بودم ومن تنهایی پرازخاطره

آری باتو هستم باتویی که ازکنارم گذاشتی

وحتی یک بارهم نپرسیدی چراچشم هانت بارانی است

نوشته شده در یک شنبه 18 خرداد 1393ساعت 16:50 توسط ♣DaYaN♣|

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد


آخرين مطالب
» <-PostTitle->
Design By : MohammadDesign.IR